اسماعیل

  • ۵ دی ۱۳۸۷image description
فرتوت شده ام؟ توان بالارفتنم نیست قربانگاه در اوج کوه و من، پیر و خسته، اسیر کوهپایه… فرتوت شده ام؟ به اطرافم می نگرم اسماعیل کجاست؟ آری آن اسماعیل است چقدر سریع بالا می رود اسماعیل من، زودتر از خودم به قربانگاه رسیده است از من انتظار دیگری داشت انتظار داشت با چشم به هم...

افسانه

  • ۱۰ اسفند ۱۳۸۶image description
افسانه، حقیقت نداشت… و تنها افسوس افسانه، این بود … چرا که مجاز را با تمام وجود لمس می کرد… رندی نیاموخته بود و حقیقت را با تمام وجود طلب می نمود …. «چرا من افسانه ای بیش نیستم؟ …. چرا حقیقت چیز دیگری است و من، تنها یک خیال… یک رویا …. شاید افسانه...

بیت المقدس

  • ۹ بهمن ۱۳۸۶image description
ایــــنـــــجا بـزرگداشت انسان و ایمان است تقدیری پر شکوه از الست و پیمان است میخانه دل اســـــت از شـــــراب آگــــاهــی زادگاه طــــفــــــل نــوپـــــای عرفان است اینجا سخن ز «بیخود» و «باخود»ت مگوی تلفیق، هــــــــنـــــر ناب بزم رندان است اینجا سـخن به یاوه مگوی از کتاب و درس ســـــاز کــــبوتران درش عین قرآن است در بزم...

باری عزیز من از خالی این قاب می رود

  • ۳ بهمن ۱۳۸۶image description
باری عزیز مــن از خالـــــــــی این قــــاب مـی رود جسمش به خاک خفته و خسته ز مرداب می رود از بـــــی کـــران عدم مژده پـــــــــــرواز می رســد مـــــــــشتاق می شود و تشنه و بی تاب می رود باران اشک که جاری است از دیــــــــــــدگان من شوق رهـــــــایی عشقی است که بر آب می رود «بدرود...

قطره هم دریایی است

  • ۱۰ آبان ۱۳۸۶image description
ذره از کــــل بــــگــــــریـــــزد وای از ذره جــــــزء کــــه اگـــر عشق بداند، قطره هم دریاییست چه گریزی ز حقیقت، چــــــه نــیازی به مجاز؟ شکـوه از کل به چه معنا،‌که به کل رویاییست دیــــده هـــر ســـــو نـــگرد، جمع ببیند اضداد غافل از جمله ی عالم که پی اش دنیاییست مرگ ار سوی تو آمد چه گریزی...

ابن ملجم

  • ۸ آبان ۱۳۸۶image description
  فریاد بر آوردم: آی … کیست این خائن عرفان و کمال … ابن ملجم کیست کو را بکند گمراه، شیطان رجیم … نکند پای جای قدم رفته به بیراهه‌اش بگذارید نکند وای مردم … که شما غافل از احوال خودید وای یارو … تو سقوطت قطعی است! وای آق … خانم …. نکند زود...

آقای آدینه

  • ۳ آبان ۱۳۸۶image description
                   ای نفـست مــکـــرر، در ذهــــن آیــینه ام عـکـــس رخت جای دل تپیده در سینه ام غرق سیاهی بدم، کور و کری خسته دل بــــا نـــفــــســــت زدودی غــبـار دیرینه ام تک تک ایـــام را صاحبی پیدا شده است ایـــن روز از آن تـــوســـت، آقــای آدینه ام...

سوی من آی

  • ۲۲ مهر ۱۳۸۶image description
سوی من آی، نــور تو چون شــرری به کوی من شعله شود، پخش کند یـکســره عطر و بوی تو ســوی من آی، شعــــر مــن در طلب حضــور تو تشـــنه شود، آب زنـد راه بــه جست و جوی تو ســوی من آ خسته نیم، خسته و پر بسته نیم خسته و دل شکسته کـی چنگ زند...

پدرم

  • ۲۳ شهریور ۱۳۸۶image description
به نام معمای آفرینش،‌ ملجا روزهای بی پناهی     دوازده سال پیش … در شهریور یکهزار و سیصد و هفتاد و چهار، پدر بیمار بودند. یعنی یکباره از پا افتادند. و هیچ کس باور نمی کرد که پدر مقدمات کوچی ابدی را فراهم می کنند. پدر پنجاه و چهار سال بیشتر نداشتند. در اوج طراوت...

میوه ممنوعه

  • ۲۶ خرداد ۱۳۸۶image description
- آیا هنوز هم من خدای تو هستم؟ - لختی به وسعت بی نهایت در بی زمانی خویشتن درنگ کردم آشنا بود ندای درونم گویی از ازل با من بوده است و یادش ندارم چه باید می گفتم؟ ….   - آیا هنوز هم من خدای تو هستم؟ - تو مگر کیستی که اینگونه خطابم...